تربیت کردن کودک به شیوه صحیح نه تنها دنیای امروز، بلکه دنیای آتی او را خواهد ساخت. بنابراین والدین و سرپرستان کودک توجه داشته باشند که اگر کودکان با سرزنش و انتقاد زندگی کنند، میآموزند؛ بیاعتماد به خود و دیگران باشند. و اگر آنها با خشونت زندگی کنند، میآموزند؛ جنگجو و ستیزهجو باشند.
بدانید؛ اگر کودک شما با ترس زندگی کند، میآموزد؛ بزدل و ترسو باشد. و اگر با ترحم زندگی کند، میآموزد؛ احساس ترحم به خود و دیگران داشته باشد.
همچنین اگر زندگی آنها مملو از تمسخر باشد، میآموزند؛ شرمسار و خجالتی باشند. و اگر با حسادت زندگی کنند، میآموزند؛ همیشه احساس گناه داشته باشند.
اما اگر همین کودکان با شکیبایی زندگی کنند، بردباری میآموزند. اگر با تشویق و اطمینان زندگی کنند، اعتماد و اطمینان میاموزند.
زندگی با تصدیق و تایید، به آنها عشق و با هدف زندگی کردن را میآموزد. و اگر با توافق زندگی کنند، دوست داشتن خود و دیگران را میآموزند. زندگی با صداقت، حقیقت را به آنها میآموزد و زندگی توام با دوستی و محبت، معنای زندگی در دنیای امن را به آنها خواهد آموخت.
بنابراین تربیت کودک سهل نیست. بلکه یک اصل و اساس زندگی یک انسان است. والدین و سرپرستان باید به این امر خطیر بسیار توجه کنند. آنها باید بدانند؛ کودکان امانتهایی هستند از جانب آفریدگار که بدست آنان سپرده شدهاند.
متخصصان و بزرگان، شیوههای مختلفی برای تربیت کودک مطرح کردهاند که در آن میان، شیوه عاطفی به عنوان بهترین و موفقترین شیوههای تربیتی معرفی شده است.
مهم است که کودک با مفهوم جملاتی از قبیل "دوست دارم و دوست ندارم" والدین آشنا شده و آثار مطلوب و نامطلوب آن را دریابد. اشتباه و تخلفهای کودک باید با چهره ناراضی والدین رو به رو شود و از نوع برخورد آنان راه و روش صحیح و درست را پیدا کند.
کودکان باید همیشه مورد مهرورزی و خوشرفتاری والدین قرار گیرد تا نصیحتهای آنها را مانند تابلویی در مقابل خود تجسم کنند.
وقتی عمل خلافی از کودک سر میزند، هرگز نباید به خشونت دست زد. اگر تنبیه در این مورد ضروری به نظر میرسد، باید سعی شود که این تنبیه بار خشونتی نداشته و نیز این تنبیه میان دوست، آشنا و سایر کودکان انجام نگیرد. چرا که این عمل به غیر از تنبیه بینتیجه، او را تحقیر کرده و باعث ایجاد عقده حقارت در او خواهد شد.
تنبیه و ملامت باید همراه با لطف و محبت باشد که کودک ضمن آن احساس نکند که محبت والدین را از دست داده است. به یاد بسپارید که محبت و نوازشهای والدین در تربیت و رشد شخصیت کودک و جلوگیری از انحرافها، دروغگویی و... نقش معجزه را دارد.
در میان خوب است، خاطرهای تاثیرگذار از دکتر آرون گاندی، نوه مهاتما گاندی در زمینه تربیت و تاثیر، رفتارعاری از خشونت در زندگی فرزندان نقل کنیم. این خاطره، نمونهای جالب و عاری از خشونت والدین در تربیت فرزندان را نشان میدهد.
آرون میگوید: شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسسهی که پدربزرگم در فاصله هجده مایلی دوربان- افریقای جنوبی، نزدیک کارخانه تولید قند و شکر،تاسیس کرده بود، زندگی میکردیم. ما آنقدر از شهر دور بودیم که هیچ همسایهای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم، زیرا میخواست در کنفرانس یک روزهای شرکت کند. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خواروبار مورد نیاز را نوشت و به من داد و پدر نیز چند کار از من خواست که انجام دهم، از جمله بردن اتومبیل به تعمیرگاه برای سرویس و...
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: "ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم." بعد از آن من شتابان کارها را انجام دادم و فرصت را غنیمت دانسته، مستقیما به نزدیکترین سینما رفتم.
من آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 30/5 بود که قرار پدرم یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی که پدرم منتظر بود، رفتم. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید، "چرا دیر کردی؟" آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و به همین خاطر گفتم: "اتومبیل حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم." ولی متوجه نبودم که پدرم قبلا به تعمیرگاه زنگ زده بود.
نگاهی به من کرد و گفت: "در روش تربیت من نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده تا به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کردهام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم."
پدرم با آن لباس و کفش رسمی در میان تاریکی، جاده تیره و تار و بس ناهموار را پیاده در پیش گرفت. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدت پنج ساعت و نیم پشت سر پدرم اتومبیل میراندم و او را که به علت دروغ احمقانهی من غرق ناراحتی و اندوه بود، نگاه میکردم.
همان جا و همان وقت تصمیم گرفت دیگر هرگز دروغ نگویم. بیشتر اوقات درباره آن واقعه فکر میکنم و از خودم میپرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که بقیهى پدران فرزندانشان را تنبیه میکنند، تنبیه میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم؟
تصور نمیکنم با آن روشهای مجازاتی متاثر میشدم. اما این عمل ساده و عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است. گویی همین دیروز رخ داده است. این است قدرت رفتار عاری از خشونت. نظر شما چیست؟